اگر شما هم جزو مخاطبان گروه فناوری پرند هستید و برای هدیه سال نو ، قابی از لبخند برایتان ارسال شده، احتمالاً کنجکاو شدهاید که بدانید داستان پشت این لبخند چیست و چطور شکل گرفته است.
بخشی از حرفهای ما در دِل لبخند همین قاب نهفته است. پس اگر دوست دارید، لبخند را بگذارید جایی که بتوانید آن را ببینید و با ما همراه شوید…
اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که بخشی از لذتهای کار و دلخوشیهای ما در گروه فناوری پرند، ایدهپردازی و ساخت و آمادهسازی هدیه سال نو برای مشتریان و همراهانمان است. این کار حال ما را خوب میکند، چون در انتهای هر سال به ما یادآوری میکند که به پشتوانهی حمایت و همراهی شماست که اینجا هستیم و میتوانیم، به رغم همهی مشکلات و دشواریهای راه، با انگیزه و امید و انرژی به راهمان ادامه بدهیم.
برای ما مهم است که هدیههایمان، به ویژه هدیه سال نو ، همیشه با ایدهای نو همراه باشد؛ ایدهای که بتواند حال خوب ما را به گیرندگان این هدایا منتقل کند و صرفاً یک کالای حاضروآمادهی بازاری نباشد. برای همین، همیشه سعی میکنیم هدیههایمان را شخصیسازی کرده و پیامی را همراهش کنیم تا بیش از اینکه کالایی هدیه داده باشیم، حسی را به گیرندهی آن هدیه منتقل کنیم. برای رسیدن به این هدف، گاهی ممکن است مجبور شویم از صفر تا صد یک هدیه را با دستان خودمان بسازیم و روزها و هفتهها برای این کار وقت و انرژی بگذاریم. نمونهاش هدیهی شب یلدا 98 است که شاید خیلی از شما هنوز آن را نگه داشته باشید!
سال نو بهترین بهانه برای لبخند است!
این بار هم مانند همیشه، از چند ماه پیش، به فکر هدیه سال نو بودیم و شروع کرده بودیم به ایدهپردازی. سالی که گذشت، کم پستی و بلندی نداشت و اتفاقات پیرامونمان همه را خسته و تاریک و غمزده کرده بود. با خودمان فکر کردیم سال نو بهترین بهانه است که با هدیه دادن شادی، گرهی این غمها و تلخیها را از پیشانی یکدیگر باز کنیم و لبخند به لبتان بیاوریم.
ساده و سرراست بگویم؛ داستان هدیه سال نو ما با ایدهی «هدیه دادن یک لبخند» آغاز شد. داشتیم به این فکر میکردیم که چطور میتوانیم این «لبخند» را هدیه بدهیم که…
یک تیر و سه نشان
پیشنهاد گرافیست و ایدهپرداز مجموعه که پیشتر با مدرسه کودکان کار صبح رویش آشنایی مختصری داشت، این بود: قاب کردن تصویر یک لبخند واقعی از کودکانی که همهمان هر روز شاهد سختی و رنجی هستیم که به ناحق به آنها روا شده و میشود. کودکانی که گاه کنارشان نشستهایم و گاه خوراکی یا غذایی برایشان خریدهایم و گاهی هم بیاعتنا از کنارشان گذشتهایم و با خودمان فکر کردهایم که مگر چه کاری میتوان برای آنها کرد؟!
خب… چه چیزی بهتر از این بود که بعد از گذشت یک سال پرحادثه و پرفراز و نشیب، با سر آمدن سرمای زمستان و آغاز بهاری دیگر، «لبخند» هدیه بدهیم، آن هم یک لبخند واقعی! یک لبخند واقعی که نه فقط دیدن هر روزهاش روی میز کارمان لبخند به لبمان میآورد، که میشود این لبخند را تداوم بخشید و در نشاندن لبخندهای بیشتری بر لب این کودکان سهیم شد، میشود این حال خوب و لبخندها را ماندگار و همیشگی کرد.
با این کار، با یک تیر، سه نشان زده بودیم؛ هم لبخند به لب شما آورده بودیم، هم هزینهای را که قرار بود صرف خرید هدیه سال نو شود، در جای درست صرف کرده بودیم و هم بین شما و صاحبان این لبخندهای شیرین و معصوم پیوندی برقرار کرده بودیم. پس، دیگر درنگ نکردیم. جلسهای گذاشتیم و ایده را با مدیران مجموعه مطرح کردیم که با استقبال فراوان آنها روبهرو شد. مدیران گروه فناوری پرند جوانب کار را سنجیدند و با تأیید نهایی آنها، کار را شروع کردیم.
شما نقاش این لبخند هستید!
دی ماه بود که مکاتباتمان را با مدرسه کودکان کار صبح رویش شروع کردیم. متعاقباً، در 25 دی ماه 98، با همراهی مدیران گروه فناوری پرند بازدیدی از مجموعه صبح رویش داشتیم و ضمن جلسه ای با مسئولین روابط عمومی مدرسه، ایده را با ایشان درمیان گذاشتیم.
در ذهنمان بود که برای هدیه سال نو ، به شما لبخندی هدیه دهیم و جالب شد وقتی که دیدیم اتفاقاً طرح شناسنامهی حمایتی بچههای مدرسه، عکسی است از لبخند آنها با این جمله که «شما نقاش لبخند … هستید!» و به جای سه نقطه، نام کودکی بود که لبخندش آنجا تصویر شده بود. از اینکه میدیدیم چقدر ایدهی ما با رویکردهای مدرسه هماهنگ و همسوست به وجد آمده بودیم.
دیدن آن لبخندها کافی بود که لبخند و اشک شوق را همزمان روی لبها و توی دلمان بنشاند. به ایده و کاری که در پیش داشتیم بیش از پیش ایمان آوردیم و دیگر تقریباً مطمئن شده بودیم که هرکسی با دیدن این لبخندها همین حس ما را دریافت خواهد کرد. دیدن مدرسه و لبخندهای زیبای این کودکان، بیش از پیش به ما انگیزه داد که به رغم ناملایمات موجود در جامعه و خاکستریهای روزگار دوروبرمان، با انرژی و امید به راهمان ادامه دهیم.
بعد از آن جلسه، نمونهی اولیهی طرح ذهنیمان را ساختیم و با همکارانمان درمیان گذاشتیم تا هم بازخورد آنها را ببینیم و هم ایده را برای خودمان ملموستر کرده باشیم. خوشبختانه با بازخوردهای خوبی روبهرو شدیم که شوقمان را دوچندان کرد.
مدرسه کودکان کار صبح رویش کجاست؟
بچههای مدرسه صبح رویش هم هیچ فرقی با بچههای دیگر ندارند و هم یک فرق بزرگ دارند. فرقی ندارند، چون مثل همهی بچههای دنیا پاک و معصوماند و در نامرادیهایی که بر آن رفته نقشی نداشتهاند. فرق دارند، چون انگار دنیا با آنها خیلی هم مهربان نبوده و دست روزگار آنها را وا داشته تا در کودکی، در سنی که تنها وظیفهی بچهها کودکی کردن و تجربه اندوختن و شادی کردن است، کارهای بعضاً سخت و سنگینی بکنند که بار فشار جسمی و روحی این کارها از حد تحملشان خارج است.
یادمان باشد که کودکان کار نهتنها تکدیگری نمیکنند، که اتفاقاً بسیار با عزت نفس، متکی به خود و مستقلاند. فقط مجبورند برای کمک به خود و خانوادهشان، زودتر از آنچه که باید، دست به کار بشوند و بار سنگین مخارج زندگی را به دوش بکشند.
مهمترین نکتهای که از بازدید مدرسه صبح رویش دستگیر ما شد این بود که، برخلاف تصور ما و امثال ما، هدف اصلی این NGO کاملاً مستقل و حرفهای این نیست که با جلب حمایت مردمی، پولی برای تأمین مخارج این بچهها فراهم کند. آنها هدف بزرگتری از جمع کردن پول و بخشیدن آن به بچهها دارند. هدف آنها آموزش و پرورش درست بچههایی است که از فرصت تحصیل و آموزشهای حرفهای محروم بودهاند. همهی کادر مدرسه کودکان کار صبح رویش را روانشناسان خبرهای تشکیل دادهاند که برای کار با چنین کودکان آسیبپذیری آموزش دیدهاند.
آموزش در مدرسه صبح رویش با سیستم آموزشی خشک و رسمی و ملالآور مدرسههای عادی تفاوت دارد. در این مدرسه به بچهها یاد میدهند که چطور عزت نفس خود را بالا ببرند، چطور خشمشان را کنترل کنند، چطور به جنگ ناملایمات بروند و با وجود سختیهای گریزناپذیر زندگی، آدم تأثیرگذاری باشند و هیچوقت در برابر سختیها سر خَم نکنند. به آنها یاد میدهند که به جای دعوا کردن با یکدیگر، سر میز گفتوگو بنشینند و با هم حرف بزنند.
آنها برای صف بستن، به ترتیب قد، پشت سر هم نمیایستند. چون قرار نیست در زندگی کسی پشتسر دیگری باشد. صفهای آنها مارپیچی است که آنها را در کنار هم قرار میدهد، نه پشتسر هم. چون قرار است یاد بگیرند که از کنار هم ایستادن است که میتوانند بال و پر بگیرند و آرزوهایشان را در آسمان همین دنیایی که شاید خیلی هم با آنها مهربان نبوده، پرواز بدهند. آنها یاد میگیرند که بنویسند، اما نه صرفاً مشقهای دفتر سیاهکن، بلکه در کنار مشقهای روزانه، یاد میگیرند که آرزوهایشان را هم بنویسند و آن را با دیگران به اشتراک بگذارند. چون بخشی از راه رسیدن به آرزوها، اشتراک گذاشتن آنها با بقیه است.
زمستان را به امید دیدن گرمای لبخند شما سَر کردیم
روزهای بهمن ماه بود و سردی و سوز حوادث کمین کرده بود که هر رویشی را بخشکاند. اما، دیدن مدرسه و بچهها، دیوار آرزوها و لبخندهای معصومانهشان، به باران زندگیبخشی میمانست که هر ریشهی خشکی را میتواند برویاند. باران همین لبخندها بود که در گیرودار روزهای سخت، ما را از نو زنده کرد و نگذاشت که از پا بنشینیم. امیدمان دیدن لبخند شما در سال نو بود و تداوم لبخند و امیدی که تنها راه ما برای ادامه دادن در روزهای پیش روست.
پس از بازدید از مدرسه، برنامهای برای عکاسی از بچهها تدارک دیدیم. پیشتر با مسئولان مدرسه صحبت کرده بودیم که دلمان میخواهد از بچههایی عکس بگیریم که تا به حال در مدرسه از آنها عکاسی نشده است. چون میخواستیم عکسهایی که به دست شما میرسد تک و منحصربهفرد باشند، نه تصویر کپیشدهای از عکسهای آرشیوی. پس، عکاس حرفهای گروه فناوری پرند در موعد مقرر به مدرسه رفت و راحتتر از آنچه فکرش را میکرد، عکس لبخند بچهها را در قاب دوربینش برای همیشه ثبت کرد. به تعداد تکتک شمایی که همین حالا عکس یک لبخند را در دست دارید، عکس گرفتیم تا بدانید که این لبخند فقط و فقط از آنِ شماست و چشمان کودکی که لبخندش هماکنون در دستان شماست، به شما خیره شده است.
بعد از آمادهسازی و اصلاح عکسها، یک بار دیگر برای نهایی کردن کار، 24 بهمن ماه با مسئولان مدرسه صبح رویش قراری گذاشتیم و عکسها را، با تأیید آنها، نهایی کردیم.
دریافت اولین بازخورد؛ روزنهی امید ما به تداوم این لبخندها
نوبت پیدا کردن یک قابساز خوب و کاربلد بود که بتواند قابهای یکدست و تمیزی درخور این لبخندهای زیبا بسازد و عکسها را با دقت و حوصله در قابها جای بدهد. باید بگویم که این مرحله جزو بهیادماندنیترین و زیباترین مراحل کار بود. چراکه اولین بازخورد بیرونی این لبخندها را دیدیم.
داستان این بود که قابساز حرفهایِ ما، پس از ساخت قابها و جای دادن عکسها، کنجکاو شده بود که بداند ماجرای این عکسها و لبخندها چیست. وقتی داستان را گفتیم و از مدرسه صبح رویش برایش تعریف کردیم، با همدلی و مهربانی، ده درصد تخفیف روی فاکتور نهایی اعمال کرد و به این ترتیب، استادکار حرفهایِ ما، بیش از آنچه از او انتظار داشتیم، ما و بچهها را در تداوم این لبخندها یاری کرد.
وقت آماده کردن بستهبندیها بود. صرفنظر از طراحی زیبای پنجرهای که جلوی روی شماست، همکاران ما به رهبری گرافیست گروه فناوری پرند، برای چاپ و بُرش و سرهم کردن این بستهها نیز زحمات شبانهروزی بسیاری کشیدند. حس و حالی که پشت این قابهای پاپیونخوردهی خندان است، نه فقط حاصل زمان و انرژی بسیار، که حاصل مهر و عشق فراوانی است که برای بستهبندی تکتک این قابها و نشاندن لبخندها پشت این پنجرهها خرج شده است.
بیا یک بار هم که شده، به ساز دنیا نرقصیم!
بستهبندیها آماده شده بود و فرفرههایی هم که از قبل سفارش داده بودیم، رسیده بودند. برنامهمان این بود که فرفرهها را به بچهها بدهیم تا نقش آرزوهایشان را روی آنها برای شما نقاشی کنند و بگذاریمشان کنار قابهای لبخند و تقدیمتان کنیم. اما با شروع شیوع ویروس کرونا و تعطیلی مدارس، ترجیح دادیم که برای حفظ سلامتی بچهها و دست به دست شدن فرفره ها، موضوع رنگ کردن آن ها را منتفی کنیم و ایده دیگری را پیاده کنیم.
با خودمان فکر کردیم شاید یک روزی که وقت و حوصله داشتید، یک روزی که از بازی روزگار دلتان گرفته بود و دنبال مفرّی برای آرامش و دلخوشی میگشتید، رنگهایتان را بردارید و بنشینید به رنگ کردن دنیای آرزوهای خودتان. شاید وقتش است که ما هم از بچههای مدرسه صبح رویش یاد بگیریم که به جای حبس کردن آرزوها در دلمان، کاری برایشان بکنیم. رنگشان کنیم روی فرفرهها و با دست خودمان بچرخانیم و برقصانیمشان. خدا را چه دیدید، شاید این بار دنیا مجبور شد به ساز ما بچرخد و برقصد! اگر هم نرقصید، شما بخندید به بازی روزگار و آن را خیلی جدی نگیرید؛ به جای آن، به لبخند روی میزتان فکر کنید. مگر زندگی چیست، جز لبخندی در فاصلهی میان دو بهار. پس، بخندید و بخندانید که چشمانِ پسِ پشت لبخندی که روبهروی شماست، چشمانتظار همین لبخندها هستند.
بهترین زمان لبخندزدن همین حالاست
در گیر و دار شیوع کرونا، ابتدا تصمیم گرفتیم که ارسال هدایا را به بعد از عید موکول کنیم تا هم خطر ویروس کم شده باشد و هم، شاید حال و احوال مردم در سال نو دیگرگون شده باشد. اما بعد، بیشتر که فکر کردیم، دیدیم که شاید مخاطبان ما درست در همین روزها، بیش از هر وقت دیگری به دیدن و لمس یک لبخند نیاز دارند. بنابراین، تصمیم گرفتم با رعایت تمام ملاحظات بهداشتی برای جابجایی بستهها، کار را به انجام برسانیم. در نهایت، قابها را در پوشش پلاستیکی گذاشتیم و با هماهنگی هر مجموعه، برای آنها ارسال کردیم. خلاصه اینکه تمام تلاشمان را کردیم که حال خوب داخل این بستهها سلامت بمانند.
به لبخند، تمام سال را تازه کنید
به لبخندی که از ابتدای راه کنارتان است نگاه کنید. شما هم حس میکنید که انگار این کودک همین الآن روبهروی شما نشسته و دارد به شما لبخند میزند؛ لبخندی صادقانه و از تَهِ دل. انگار زمان در این قابها متوقف شده و از قواعد متعارف پیروی نمیکند. هر بار که نگاهشان کنید، لبخند رنگینکمانیشان را تقدیم شما میکنند.
این قاب کنار شماست تا تمام سال را به لبخند تازه کنید. شاید یک روزی دلتان خواست این لبخند رنگینکمانی را برای او هم تداوم ببخشید، مطمئن هستیم که آن روز راهش را پیدا میکنید.