یلدای 98
یلدا 98 پانزدهمین یلدای گروه فناوری پرند بود. در همهی این سالها، ما پرندیها همیشه دلمان میخواسته خلاق و نوآور باشیم و کارهای تکراری همیشگی را، دستِکم برای خودمان، هیجانانگیز و پرخاطره کنیم. این شد که امسال هم تصمیم گرفتیم برای هدیهی شب یلدا ، بهجای فرستادن هدایای تبلیغاتی تکراری، خلاقیت به خرج بدهیم، زمان بگذاریم و چیزی تولید کنیم که واقعاً معرف شرکت و محصولمان باشد؛ هدیهای که حس واقعی ما را به مشتریانمان منتقل کند و حرفی برای گفتن داشته باشد.
راستش قصد نداشتیم کلیت ماجرا را عوض کنیم. شب یلدا برای ما همان شب یلدایی بود که همگی میشناسیم، با همان آجیل و شکلات و رنگ و لعاب یلدایی. نمیخواستیم این اِلمانها را حذف کنیم یا تغییر بدهیم. فقط میخواستیم در کنار همهی اینها، ایدهی تازهای داشته باشیم که بتواند تأثیرگذار باشد.
یک شروع طوفانی
شروع کردیم به گفتوگو و مشورت با یکدیگر. این هیجان انگیزترین بخش کار برای ماست و خیلی از ایده هایمان را با همین جلسات لذت بخش شروع کرده ایم. داستان یکی دیگر از این دست همفکری ها که هنوز هم ادامه دارد را از اینجا بخوانید.
با گروهی متشکل از همکاران بازاریابی، نماینده مدیران و دوستان بخش گرافیک، جلسات طوفان فکری برگزار کردیم. در این مرحله، ایده و نظر تکتکمان کمک میکرد تا لحظهبهلحظه به ایدهی نهایی نزدیکتر بشویم.
یکی از چیزهایی که در طراحی این هدیه برای ما مهم بود، درنظر داشتن شعار تبلیغاتی شرکت وندیا بود؛ «خلق قهرمان خدمت» (Creating Service Heros With WENDIS Service Management Software). مهم بود که بتوانیم در ماهیت کلی هدیهمان، مفهوم این شعار را بگنجانیم. اما…
چطور میشد بین مفهوم «قهرمان» و شب یلدا پیوند برقرار کرد؟!
کار راحتی نبود! پس از کلی گفتوگو و همفکری، به این نتیجه رسیدیم که بارزترین ویژگی شب یلدا این است که خانوادهها دورهم جمع میشوند و بنا به فراخور حالوهوایشان، شاهنامه میخوانند، تفعلی به حافظ میزنند و داستانهای اسطورهای از قهرمان ها تعریف میکنند؛ قهرمان هایی که سَری نترس و ایمانی راسخ داشتهاند.
این موضوع چراغی را در ذهن ما روشن کرد؛ اینکه هر داستانی معمولاً یک قهرمان دارد و ویژگی همهی این قهرمان ها این است که، برای رسیدن به هدفی که دارند، باید مسیر دشوار و پرمحنتی را پشتسر بگذارند. اما لازمهی فائق شدن آنها بر همهی این موانع، پذیرش محدودیتها و تغییراتی است که در مسیر با آن مواجه میشوند؛ تغییراتی که میتواند درونی یا بیرونی باشد. مهم این است که همین تغییرات است که، در انتهای مسیر، از آنها یک قهرمان میسازد. در قدم بعدی، به این فکر کردیم که…
چرا فقط در تاریخ و افسانهها دنبال قهرمان ها باشیم؟
این شد که تصمیم گرفتیم نشان بدهیم که دورهی قهرمان ها به سَر نیامده و فقط شاید، در دنیای شلوغ و پرشتاب امروز، شکل و هویتی تازه پیدا کرده. مگر غیر از این است که هر کدام از مایی که به رغم همهی ناملایمات و دشواریهای کنونی، برای رسیدن به اهدافمان، سخت تلاش میکنیم قهرمان زندگی خودمان هستیم! حالا ممکن است بخشی از اهداف زندگیمان موفقیت در کسبوکار باشد و این یعنی تکتک افرادی که در دنیای کسبوکار امروز دارند خدمتی ارائه میکنند میتوانند «قهرمان خدمت» باشند. حتی آن کارمند سادهای که شاید به نظر خودش کار اثرگذاری نمیکند، میتواند با تغییراتی هرچند ناچیز، تأثیر بسزایی بر سازمانش بگذارد و قهرمان خدمت بشود.
تا بدین جای کار، نتایج جلسات و گفتوگوهایمان را با مدیران شرکت و همکارانی که در جلسات حضور نداشتند مطرح کردیم تا مطمئن شویم که در مسیر درستی در حرکت هستیم. همه تأیید کردند که این ایده میتواند تأثیرگذار باشد و حس خوبی را منتقل کند. پس…
داشتیم به جاهای خوبی میرسیدیم!
حالا وقت این بود که بتوانیم نمادی تصویری برای این «قهرمان» درنظر بگیریم.
دوباره جلسه و گفتوگو و طراحی و همفکری و همفکری و همفکری… چکیدهی حرفهایمان این شد که قرار نیست همیشه، با شنیدن نام قهرمان، یاد رستم بیفتیم و تصویری کلاسیک و بیارتباط به زندگی امروزیِ خودمان به ذهنمان بیاید. قهرمان های دنیای امروزی قرار نیست قد و قامت و زور و بازوی قهرمان های اسطورهای را داشته باشند، چیزی که از آنها یک قهرمان میسازد تمرین و تلاش و پشتکار و جسارتِ روبهروشدن با تغییرات و دشواریهاست.
قهرمان زندگیِ امروزی قرار نیست آرشوار از دماوند بالا برود و همهی تاب و توانش را صرف پرتاب تیری بکند که قرار بوده سرنوشت یک سرزمین را عوض بکند! او میتواند قلههای زندگی خودش را داشته باشد، حالا چه آنها را فتح کرده باشد و چه در راه رسیدن به آنها باشد. همینطور که داشتیم قدم به قدم جلو میرفتیم، در ذهنمان جرقهای شکل گرفت!
کوه میتوانست ایده خوبی باشد!
کوه پیوند مستقیمی با قهرمان داشت. لوگوی وندیا هم که در واقع تصویری از کوه های آلپ سوئیس بود و چه چیزی ازین بهتر! از اینکه به چنین ایدهای رسیده بودیم کلی خوشحال و هیجانزده بودیم و کار گروهی همهمان را سر ذوق آورده بود.
گرافیست خلاق تیم شروع کرد به طرح زدن. طرح اولیه مکعبی بود که وقتی باز میشد، تبدیل میشد به چهار منشور مثلثی ناهمسان که به ترتیب بلندتر میشدند و ضمن اینکه هر کدام نمادی از قلههای زندگی ما بودند، میخواستیم تغییر تدریجی ارتفاعشان نمادی از روند پیشرفت هم باشد. داخل هر کدام از این قلهها را هم با آجیل و تنقلات مختلف پر کردیم و روی مقطعشان چکیدهی ایدهمان را نوشتیم. قرار شد هر آجیل هم اشاره به یکی از دشواریها یا خوشیهایی داشته باشد که در راه قهرمان شدن با آنها روبهرو میشویم. مثلاً پستهی خندان برای همهی آن روزهایی بود که خنده به لبمان آوردهاند.
نمونهی اولیه را با همهی این جزئیات ساختیم و آن را به مدیران و بعضی همکاران نشان دادیم تا بازخورد و حس آنها را هنگام باز و بسته کردن جعبه ببینیم.
در همین فاصله که داشتیم بازخورد خیلی خوب سایر همکاران را میدیدیم، این فکر به ذهنمان رسید که خب… پیشرفت یک مفهوم انتزاعی است که نمیشود برای آن قاعده و قانون گذاشت و همه را با یک ترازو سنجید. شاید پیشرفت، در زندگی هرکسی، بسته به شرایط و امکاناتی که دارد، مقیاس و اندازههای متفاوتی داشته باشد. شاید قلهی زندگی یک نفر به نظر ما کوتاه و ناچیز باشد، اما با موقعیت و امکاناتی که او داشته، برای خودش قلهی بزرگی بوده. پس…
از تغییر نترسیدیم!
دیدیم که شاید یک تغییر کوچک بتواند کلی معنی و نتیجهی کار را عوض کند! پس تصمیم گرفتیم اندازهی قلههایی را که در طرح اولیه، به ترتیب ارتفاع، بلند و بلندتر میشدند، عوض کنیم. جوری که وقتی مکعب بستهبندی از هم باز میشود، آنها بدون هیچ ترتیب و برتری خاصی نسبت بههم، صرفاً کوچک و بزرگ باشند ـ قلههایی که بعضی از آنها را فتح کردهایم و پرچم را کوبیدیم نوک قله و خوشحالیم، و قلههایی که در مسیرشان هستیم و داریم صبر و استقامت و پشتکارمان را محک میزنیم.
هرکدوم از ما یه قهرمانیم…
ما در نهایت میخواستیم این هدیه به مشتریانمان نشان بدهد که «همه ما یک قهرمانیم»؛ قهرمانهایی که قطعاً داستانمان ارزش گفتن و شنیده شدن دارد و چه وقتی بهتر از شب یلدا برای شنیدن داستان قهرمانی ها!
مسیر ایدهپردازی ما در اینجا تقریباً به انتها رسید و توانستیم خلاصهی این مفاهیم را، در جملات کوتاهی که روی قاعدهی هریک از قلهها نوشتیم، منتقل کنیم. کل این مفاهیم و حرفها را، با ایدهی شب یلدا و شعار شرکت وندیا، پیوند زدیم و در قالب طراحی یک بستهبندی زیبا و جذاب و هیجانانگیز که کلی حرف برای گفتن دارد، ارائه کردیم. خودمان هم هربار این بسته را باز می کنیم، همه ی آن تلاش هایمان برای انتقال این پیام، از چشممان می گذرد و ذوق می کنیم!
این هدیه، نتیجهی یک ماه کار گروهی مداوم پرندی هاست؛ بهویژه تلاش بیوقفهی گرافیست شرکت برای اجرای این ایدهها به بهترین و زیباترین شکل ممکن.
همهی این یک ماه، تا لحظهای که دانه دانه آجیلها را داخل بستهبندیها میریختیم و روانهی خانهی بعدیشان میکردیم، امیدمان این بوده که بتوانیم در شب یلدا لبخندی به لب بیاوریم و این شب بهیادماندنی را برای مشتریانمان خاطرهسازتر کنیم.
هدیه ما به بیش از 250 قهرمان ارسال شد و آن ها هم این پیام را به اطرافیانشان منتقل کردند. چقدر خوشحالیم که به هزاران آدم خوب دور و برمان یادآوری کردیم که قهرمان اند و بازخوردهایی که بعد از ارسال هدیهها دریافت کردیم، به ما ثابت کرد که راه را درست رفتیم و فقط آن موقع بود که توانستیم، با خیال راحت، پرچم پرند را بکوبیم نوک قلهی یلدا 98.
سلام
ایده بسیار جالبی بود و ما یدبک های بسیار مثبتی هم از مشتریانمان داشتیم. سپاسگزارم از این شرح عالی
به شخصه معتقدم ایده خلاقانه و جسوریه 👏👏👏👏